تعداد بازدید۶۴۳۲مرتبه
با درود
فرا رسیدن ایام سوگواری امام حسین و یاران باوفایش ، که در راه آزادی و عقیده راسخشان به شهادت رسیدند را تسلیت عرض کرده و امیدوارم با مطالعه ، تحقیق و ژرف اندیشی بتوانیم درک والاتری از این رویداد بزرگ تاریخی داشته و با دوری جستن از ظاهر سازیها ، انحرافات و خرافه سازی ها معرفت بیشتری کسب نموده و ایمانمان را مستحکمتر سازیم . شاید پرداختن و نقل به تاریخ زدن برای بسیاری از شما خوانندگان محترم این وبسایت امری تکراری و بردن زیره به کرمان باشد . در مرور برگهایی که میخواندم نکاتی ارزشمند بود که شایسته دانستم با شما اساتید و بزرگواران مطرح کرده و درسم را پس دهم .
پیرامون زندگی امام حسین از روز تولدش ، سوم شعبان سال چهارم هجرت تا لحظه شهادتش دهم محرم سال شصت و یک هجری مطالب بیشماری نگاشته شده است که خواندن این مطالب خالی از لطف نیست . آنچه موجب نگرانی و ناراحتیست شناخت عمومی ما از امام حسین در ماه های پایانی قبل از شهادت ایشان است . یعنی پس از امتناع ایشان در بیعت با یزید و خروج از مدینه به همراه خاندانشان در روزهای پایانی ماه رجب سال شصت هجری و دقیقا شش ماه پایانی زندگی ایشان . شاید گروهی بر این باور باشند که امام حسین به دنبال حکومت بوده و یا به دنبال جنگ و نزاع و کشیدن شمشیر ، حال آنکه در برسی تاریخ و جملات و کلامتای که از ایشان نقل میگردد برداشت واقعی چیز دیگریست .از همان لحظه ایکه از مدینه حرکت کردند فرمودند«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب» یعنی از دست حکومت چاره ای جز رفتن نداشتند. نه اینکه قیام کردند تابرای مسند حکومت علیه یزید بجنگد. میخواستند علاوه بر حفط امنیت خود و خاندانشان فرصت بیشتری برای امر به معروف واقعی و نهی از منکر داشته باشند . میخواستند تا مردم را آگاه تر سازند و شرایط را مناسبتر نمایند تا چهره واقعی حکومت یزید بن معاویه را به همگان نشان دهند. به همین جهت در پاسخ به برادر بزرگوارشان محمد حنفیه که از او پرسیدند برای چه از مدینه خارج میشوی ؟ اینجا مسقط راس توست، اینجا قبر پدر توست ، اینجا وطن توست. امام حسین فرمودند: من به اراده خودم خارج نمیشوم این قوم قصد جان من را کرده اند . ودر ادامه می فرمایند :«انی اقصد مکه، فإن کانت بیامن، اقمت بها دائم» من به مکه میروم.اگر امنیت داشتم در مکه همیشه میمانم واینچنین میشود که در سوم شعبان سال شصت هجری یعنی دقیقا در روز تولد پنجاه و شش سالگیشان وارد مکه میشوند . ایشان به مدت چهار ماه و پنج روز یعنی تا هشتم ذیحجه همان سال آنجا مستقر میمانند .در مکه خبر میدهند که میخواهند ترورشان نمایند و حریم خدا را بشکنند. میفرمایند جان من ارزش این را ندارد که حریم خدا شکسته شود. من از مکه خارج میشوم. در این فاصله کوفیان نامه نوشتند که اگر شما به اینجا بیایید ما امنیت شما را حفظ کرده، ضمنا شاید توانستیم و شمارا حاکم قرار دادیم. امام حسین برای حکومت نمیرفت. برای این میرفت که اگر بشود و آنجا امنیت داشته باشد امر به معروف و نهی از منکر کند. وقتی میخواهد از مکه خارج شوند ابن عباس میگوید چرا از اینجا میروید؟ میگوید دشمنان میخواهند خون من را اینجا بریزند، به خاطر من حریم امن خدا را که گفته است مکه محل و مکان امن الهیست را بشکنند. من از مکه خارج میشوم و از اینجا بیرون میروم . میگوید کجا میروی؟ (امام حسین) میگوید میروم در این رملها در این درهها: «لحقت بالشعاب و الرمال، حتی انظر ما یکون.» تا ببینم چه اتفاقی میافتد.
امام حسین در مصاف با سپاه حر نیز دو بار سخنرانی میکند. وقت نماز ظهر و وقت نماز عصر. میگوید اگر نمیخواهید رهایم کنید تا یک جای امن دراین عالم واین زمین خدا پیدا کنم. از این مملکت خارج بشوم. میروم یک جایی که امنیت داشته باشم اما دست از امر به معروف و نهی از منکر هم بر نمیدارم. خیلیها گمان میکنند امر به معروف و نهی از منکر کردن یعنی شمشیر کشیدن ،یعنی جنگیدن ،یعنی خون ریختن .وقتی در روز عاشورا نیز جلوی سپاه یزید ایستاد اولین سخنرانی بلندش این بود: مگر شما نامه ننوشتید، مگر شما دعوت نکردید، آخرش میگوید :«و کنتم لمقدمی کارهین» اگر شما از آمدن من ناراحتید. «فدعونی انصرف الی مامنی من الارض» رهایم کنید که بروم یک جای امنی در این زمین خدا بتوانم پیدا کنم. تا لحظات آخر تلاش میکند تا بتواند بر افرادی که راه را بر او بسته اند تاثیر گذاری کند و این چنین نیز میشود . پیوستن حر به امام حسین نمونه ای از این اثر گذاری است و هنگامی که تنها راه باقی مانده نبرد ومبارزه است راه را بر یاران خود نمیبندد و متذکر میگردد که یارانش میتوانند از تاریکی شب استفاده کرده و بروند اما یاران و برادران با وفایش دوش تا دوش ایشان در راه خدا میجنگند ، فداکاری میکنند و به شهادت میرسند .نکات بسیار آموزنده ای در تمامی اعمال و رفتار و اقدامات امام حسین حتی در شرایطی که مرگ و شهادت خود را میداند و پیش بینی میکند دیده میشود . در نهایت احترام ، ادب ، شجاعت و با صبر و بردباری و با ایمانی راسخ در مسیری که به عاشورا ختم میشود گام مینهد.درچشم مولانا ،عشق به حق تعالی قلب وروح دین است . ما یقین داریم که صورت افعال واعمال دینی ما مهم اند،اما از«معنا» که به آنها جان می دهد ارزش پیدا می کند.این است که وقتی ازمولانا می پرسند:آیا درمیان اعمال اسلامی مهمترازنمازچیزی هست ؟ پاسخ می دهد که جان نمازافضل است ،درست همانگونه که ایمان ازآن فاضل تراست . ایمان پیوسته است ، حال آنکه نماز در پنج وقت مختلف درطول روز گزارده می شود.«نماز به عذری ساقط شود ورخصت تأخیرباشد»اما ایمان ساقط نشود.«ایمان ، بی نمازمنفعت کند ونماز، بی ایمان منفعت نکند ،همچون نمازمنافقان» که بیهوده است . ونکته دیگراینکه «نمازدرهردینی نوع دیگراست وایمان به هیچ دینی تبدل نگیرد. به یقین میشود گفت که امام حسین درارای آنچنان ایمانی به خداوندگارش بوده که لحظه ای شکی بخود راه نداده و به ندای پروردگارش پاسخ داده و دینش را حفظ کرده است .
پروردگارا ایمانمان را چنان گردان تا دینمان برای دنیایمان نباشد .از امام حسین (ع) نقل شده است که :”ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فإذا محصّوآ بالبلاء قلّ الدیّانون”
یعنی : مردم بندگان و دلبستگان دنیا هستند ، دین برای آنان امری و سخنی کم بهاست که بر زبانشان جاری میشود و تا هنگامی دین را ارزشمند میشمرند که دنیایشان را تامین میکند ( خوراک و پوشاک و…) یا به تفسیری دین برای مردم تنها در جایی ارزشمند بوده که مشکلات عادی و روزمره زندگیشان را بر طرف کند و چنانچه با گرفتاری و بعضی مشکلات مورد آزمایش قرار گیرند دین را وا نهاده و تعداد کمی دین را حفظ خواهند کرد.انسان بودن به مفهوم حقیقی آن یعنی به جنگ برخاستن با خود.اگرحسین (ع) نمونه ای شایسته برای تقلید است ، نه بدین جهت است که به دست تبهکاران بدگهرکشته شد؛ که این ازبدیهیات است .آنچه به راستی درباره زندگی اوشایسته ذکراست پیروزی اوست درجهاد و نبرد بزرگ با نفس و درون خود؛تنها به برکت عظمت معنوی اوست که وقایع منجر به شهادت جسمانیش معنی می یابد . پس تقلید ازاویعنی تکلیف برپیروانش که ابتدا به جهاد با خود برخیزند.
در پایان وصیت نامه معروف امام حسین را مجددا برای خود و دیگران مینویسم تا شاید با نگاهی عمیق دریابیم که ایشان چقدر زیبا هدف از حرکت بزرگشان را امر به معروف و نهی از منکر اعلام مینمایند آنهم نه با زور و قدرت و جنگ و فتنه و فساد و شمشیر ، بلکه وظیفه و رسالتش را ابلاغ دانسته و در صورت عدم پذیرش خداوند متعال را بهترین داور ، قاضی و حکم کننده میداند و تکلیف خود را صبر پیشه کردن دانسته است.
امام حسین (علیه السلام) قبل از این که از مدینه به سوی مکه حرکت کند, به برادرش (محمد بن حنفیه ) این وصیت را نوشت :«بسم الله الرحمن الرحیم . هذا ما أوصى به الحسین بن على الى أخیه محمد بن الحنفیه : انّ الحسین یشهد أن لااله الاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّداً عبده و رسوله جاء بالحقّ من عنده و أنّ الجنّه حق و النار حقّ و الساعهآتیهٌ لاریب فیها وأنّ اللّه یبعث من فى القبور و أنّى لم أخرج أشراً و لا یطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انّما خرجت ُلطلب الاصلاح فى أمّه جدى ۶أرید أن آمر بالمعرفو و أنهى عن المنکر و أسیر بسیره جدّى و أبى على بن أبى طالب فمن قبلنى بقبول الحقّ فالله أولى بالحقّ و من ردّ على هذا أصبر حتّى یقضى الله بینى و بین القوم و هو خیرالحاکمین . و هذه وصیّتى الیک یا أخى وما توفیقى الاّ باللّه علیه توکّلت و الیه أُنیب » .(۱)
ترجمه : به نام خداوند بخشنده مهربان . این وصیت حسین بن علی به برادرش محمد بن حنفیه است . همانا حسین شهادت می دهد به وحدانیت خدا و به رسالت محمد که از طرف خدا به حق آمده و شهادت می دهد که بهشت و جهنم حق است و شکی در برپایی روز قیامت نیست و خداوند همه مردگان را زنده خواهد کرد. خروج من بر یزید برای ایجاد فتنه و فساد یابرای سرگرمی و خودنمایی نیست , بلکه برای اصلاح امور امت جدّم رسول خدا است . من تصمیم گرفته ام امر به معروف و نهی از منکر کنم و از سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابی طالب پیروی کنم . اگر کسی دعوت به حق را پذیرفت , خداوند سزاوار به قبول آن است . اگر کسی آن را نپذیرفت , صبر خواهم کرد تا خدای متعال میان من و این جماعت داوری کند و او بهترین حکم کنندگان است . این وصیت من است به تو ای برادر, و توفیقی نیست مگر با کمک خدا. توکل بر او می کنم و به سوی او انابه می نمایم .
نوشته شده توسط مرحوم احمد قابل
متآسفم برات جناب فلاحتکار… متأسفم…
تو گمان کردی چه هستی؟
تو از دین چه فهمیدی؟ از ایمان چه می دانی؟ از عرفان چه ؟ از نفس چه ؟ از حقیقت؟ از علم؟ از عالم؟ از ذات؟ از چه خبرداری؟ از خیر چه می دانی؟ از شر چه؟ حکمت و حکم می دانی؟ غائب و غیب چطور؟
شیخ شدی بی مکتب و ریاضت؟ یا عارف شدی بی فلسفه و حکمت؟
تو خویش نمی شناسی ؟ … می دانی از کجا آمده ای؟ به کجا می روی؟
تو قیام می فهمی؟ تو جهاد می فهمی؟ اسلام می شناسی؟ شریعت چه؟ مذهب چطور ؟ نور و ظلمت می فهمی؟ الله را طاقت درک داری؟ اسماء را چه ؟ صفات را چطور؟ باطن را؟ روح را؟ علم تفسیر و تعبیر می دانی ؟
وای بر تو …
کاش کسی این را نبیند که تو گفتی و نوشتی … و کاش تفسیر نمیکردی؟
خواهشمندم این post را حذف کن… که نه آن کرده ای که بهره ای ببری و نه بهره ای برسانی…
تیشه بر ریشه ی خویش نزن که گام افزون نهادی …
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ….
به نام خداوند بخشنده مهربان
با درود خدمت شما شهروند گرامی و تشکر و قدر دانی به جهت اینکه مطالب بنده را در این صفحه دنبال میکنید. به دور از هر نگاه و عقیده ای چه مخالف ، چه موافق و چه منتقد همین قدر که حضور دارید سپاسگزارم . شاید فضای مجازی مکان مناسبی برای گفتمان و مناظره نباشد اما شایسته میبینم به جهت رعایت اصل پاسخگویی و ادب نسبت به دیدگاه جنابعالی مطالبی را عنوان نمایم .
از آغاز راه اندازی این وبسایت تا کنون شما همواره به عنوان منتقد و مخافی که ماهیتش مشخص نبوده دیدگاه های خود را عنوان نموده اید و بنده نیز اگر در نظرات جنابعالی توهینی به شخص خاصی نشده بود آن دیدگاه را بر روی صفحه قرار داده ام . گمان بنده این است که هر شخصی آزاد است در چهار چوب مقررات و قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران ارایه نظر نماید اما اگر منتقدیم باید ببینیم خودمان کجای داستان ایستاده ایم و چه کمکی به تغییرات و پیشرفت شهر و کشورمان نموده ایم ، اگر مخالف شخصی هستیم چرایی آن را از خود پرسیده و حتی شهامت گفتگوی دو طرفه را داشته باشیم . نمیدانم چرا و به چه علت با دیدگاه های بنده مخالفید اما از شما دعوت مینمایم تا گفتگویی حضوری داشته و از نزدیک با نظرات یکدیگر آشنا شویم و یادمان باشد که برای پیشرفت شهر و کشورمان دیگر زمان مجادله ها و مشاجره ها آن هم به زبان تند و ادبیات ناپسند گذشته است . امروز کشور و نظام بیش از هر چیز نیاز به نقد منصفانه و همراهی تمام اقشار برای حصول پیشرفت و توسعه همه جانبه دارد. شاید در این میان رفتار و عملکرد تعدادی موافق نظرات ما نباشد اما روشی که شما به کار گرفته اید میتواند مناسبتر باشد. به هر روی دیدگاه جنابعالی در این مطلب برایم بسیار جالب بوده و برایم سوالاتی را مطرح کرده است . کلیاتی را که بنده نگاشتم را میتوان از تالیفات بزرگان مکتب اسلامی چون مطهری و شهیدی و ….. جستجو کرد نه این نگاه ، نگاه تازه ایست و نه ارائه نظری شخصی . در پایان برای چندمین بار از شما برای گفتگویی حضوری دعوت به عمل می آورم . ایمان و یقین دارم این گفتگو در دیدگاه طرفین نسبت به یکدیگر موثر خواهد شد و نتایج مناسبی خواهد داشت .
خداوند به دلهایمان نور ایمان و به قلبهایمان عشق و مهر عطا فرموده و اگر مقبول هم نبودیم صبر در رفتار و عقل درعمل عنایت فرماید.
میبینم که برای کامنت نوشتن باید عضو شد. خوبه. حداقل از کسی که کامنت مینویسه یه آدرس ایمیل خواهید داشت. ادبیات این آقا یا خانم گمنام بسیار زشت بود و مایه تاسف. اینها اجازه انتقاد سازنده هم به آدم نمیدهند. بهر حال متن جالبی بود. ممنون میشوم منابع استفاده شده در این متن را بنویسید.
صحبت های آقای فلاحتکار کاملا بر اساس مستندات تاریخی بوده که توسط اکثر علمای اهل شیعه و سنت مورد تایید می باشد. جای بسی تاسف است که عده ای بدون دلیل و بر اساس جهل و نادانی، زبان به تخریب و تهدید هر آنچه که بر خلاف عقاید کوته بینانه خویش است میگشایند. کسانی مانند این جناب گمنام مصداق این شعر شیخ اجلند که:
یکی بر سر شاخ بن می برید. خداوند بستان نگه کرد و دید
بگفتا گر این مرد بد می کند نه بر من که بر نفس خود می کند
این متن عینا صحبتهای مرحوم احمد قابل نماینده منتظریه درعاشورای سال ۸۵، به خودتون نسبت ندید لطفا…